داره از چشمام یک ریز اشک میاد. کل روز فقط فیلم دیدم، حتی غذای درست حسابی هم نخوردم، چند قسمت سریال کره ای، یه فیلم هندی سه ساعته به شدت خونوک، یه فیلم ترکی بچگانه و یه فیلم روسی که دیگه نتونستم تمومش کنم همون اوایلش اصلن نمی فهمیدم معنی زیرنویسا چیه انگار به یه زبون دیگه بود و شخصیت ها رو تار میدیدم. از صبح خسته بودم همین باعث شد توان فیلم دیدن تا آخر شب رو نداشته باشم.

طبیعتا وقتی کل روز رو فیلم ببینین نه می تونین به چیزی فکر کنین نه می تونین یه روز پر اتفاق رو رقم بزنین و نه پستی برای گذاشتن دارین. وقتی یه روز اینطوری می گذره احساس بی بهرگی می کنم، انگار یه ماشینم که امروز رو تو انبار گذرونده و بی فایده بوده و کاملن هم واجبه که پر فایده باشه. این کشمکش دویدن برای اهداف و تلاش بیس چاری در مقابل بی هدف بودن و ریل، واسه من تمومی نداره. نمی تونم هیچکدوم رو انتخاب کنم، قطعا انتخاب همتون پرکار بودن و رسیدن به اهدافه بعد اهداف بزرگتر و بزرگتر و شرطی شدن به این شادی رسیدن به موفقیت های کوچیک و بزرگ باشه و بی هدف چرخیدن و پذیرفتن براتون بی عرضگی و بیهوده بودن وجود رو تداعی کنه ولی واسه من اینا دو روی یه سکه هستن، من می تونم انتخاب داشته باشم که کدوم رو زندگی کنم و از هر دو حالت می تونم لذت ببرم. 

حالا اگه چندین برابر این وقتو سر خوندن رمان صرف کنم هیچوقت احساس بیهودگی نمی کنم، فقط فیلمه که عصبیم می کنه. این اخلاق مزخرف رو درک نمی کنم، هر سری دوست دارم انقدر توی یکار غرق بشم که فقط خدا بتونه نجاتم بده، مثل اینستا، تلگرام، نقاشی، نوشتن، کتاب خوندن، فیلم دیدن و هزارتا کار دیگه. بعد یهو فازم عوض میشه و یکار دیگه رو سفت می چسبم. البته این افراط فقط تو این موارده، به نظم و درس خوندن و کارهایی که اذیتم می کنه میرسه اصلن این قانون وجود نداره. یعنی اگه من اینطوری درس می خوندم الان دوتا لیسانس داشتم و در حال تموم کردن کارهای بورسیه بودم. کاش میشد این انرژی رو جهت بدم و تو جایی که می خوام استفاده کنم. میشه مغز رو از نو برنامه ریزی کرد؟ 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها