ما هنوز درگیر و عصبانی هستیم، چقدر به آرامش یکماه پیشم حسودیم میشه. قبلن به خاطر تنبلی کاری نمی کردم الان به خاطر درگیری ها مختلف. دعواهای مختلفمون تمومی نداره. دائم تو بنگاه ها و تو خونه دعوا داریم. دیشب کلی حرص خوردم، نه به خاطر خودم ولی در آخر با جمله تو چیکاره ای این وسط رو به رو شدم و دارم می بینم چطور خونوادم دارن تموم پولشون رو حروم می کنند فقط به خاطر اینکه فکر می کنند باید این خونه رو بخرن. چقدر دلم می خواد رهاشون کنم و بذارم سرشون کلاه بره ولی بازهم دلم نمیاد. البته در مقابل آدمی که کمکت رو با به تو چه و تو عددی نیستی جواب میده فقط باید کنار ایستاد و نگاه کرد. 

دلم می خواد برم یه جایی که هیچکدومشون رو نبینم. برای یه مدت طولانی.


"ما ریاکارانی را می شناسیم که وحشتناک اند. ما استادی را می شناسیم که لباس های زیبای استادی می پوشید، موهای بلندی داشت و هرگز ریش اش را کوتاه نمی کرد. این مرد کل جهان را با تقدس اش می ترساند. او صد در صد گیاهخوار بود. الکل نمی نوشید. مردم جلوی او زانو می زدند.

   ما به اسم این قدیس ریاکار اشاره نمی کنیم. فقط به گفتن این مورد بسنده  می کنیم که او همسر و فرزندانش را ترک کرد تا مسیر تقدس را دنبال کند. او به زیبایی سخن می گفت و علیه کاری سخنرانی می کرد، اما در خفا، همخوابه های زیادی داشت. برای مریدان مونث اش، روابط ضد طبیعی بسیار نزدیکی از طریق روش های نامشروع ارائه می کرد. با این حال، او یک قدیس بود؛ یک قدیس ریاکار.

زهد فروشان اینگونه اند.

وای بر شما ای ریاکاران، زهد فروشان، چون شما بیرون جام و ظرف را تمیز می کنید اما در درون پر از زیاده و فزونی هستید.»"

کتاب: انقلاب دیالکتیک

نویسنده: سامائل آئون ویور


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها