دیروز درمورد آدمهایی گفتم که هم ازشون لذت می برم هم ازشون متنفرم. امروز دقت کردم این دقیقن حس من به تموم آدمها و اشیا اطرافمه. وقتی بهم لذت و حس خوب هدیه می کنند بابت این تنفر احساس بی انصافی و نامردی می کنم، یجورایی قدرنشناسی من رو می رسونه. چون وقتی بهش فکر می کنم اگه به یکی خوبی کنم و ته دلش، دوست داشته باشه آخرین باری باشه که منو می بینه به شدت عصبانی میشم، حس می کنم این آدم لیاقت خوبی نداره و چیزی در دنیا جز تنهایی شایسته او نیست. 

وقتی بیدار شدم با شنیدن خروپف خسته مادرم خوشحال شدم، تنها صدای ناموزون و گوشخراش زیبا بعد از یک شب تنهایی، راستی بهتون نگفته بودم مادرم شب ها توی اتاق من می خوابه، وقتی اومدیم تو این خونه بهانه کرد اتاق تو گرمترین جای خونه ست و شب رو تو اتاقم خوابید. البته الان هوا خیلی بهتر شده و دیگه سرد نیست ولی هنوزم اتاق من گرمترین جای خونه ست، می ترسیدم پدرم هم به این نتیجه برسه. 

خواهرم زنگ زد و گفت می خوایم بساط کنیم توی باغ واسه ناهار. دلم نیومد مادری رو بیدار کنم، می دونستم تموم دیشب رو نخوابیده و الان فقط دلش یه بالشت و پتوی گرم و نرم می خواد. آروم لباس پوشیدم و زدم بیرون. خونواده داداشم هم بودند، همه با هم روان شدیم به طبیعت. یه اشتراک خوب توی خونواده من علاقه زیاد به طبیعت و هر نوع سرسبزی و مخصوصا آبه. غذای ظهر رو روی آتش درست کردیم، چایی هم کنارش بود. مادری زنگ زد و غرزد چرا منو بیدار نکردید ببرید که خواهری رفت دنبالش و بعد از کلی وقت رسیدند. برای بچه ها نقشه گنج کشیدم و وقتی برمی گشتیم هر دومتر چاله های کوچک توی خاک دیده میشد. خب، هیچی لذت بخش تر از دراز کشیدن زیر سایه ی درختای آلبالو، وقتی آفتاب داره پاهات رو گرم می کنه و هر از گاهی از لایه شاخه درختا چشمک می زنه نیست. آسمون صاف بود و باد گلبرگ های شکوفه ها رو توی هوا پخش کرده بود. باد که شدید شد از باغ زدیم بیرون و رفتیم سمت خونه. کمی بعد در حالی که بالشمو بغل زده بودم سعی کردم بوی دودی که از موهام میومد رو نادیده بگیرم و به خواب شیرینی رفتم. 

وقتی بیدار شدم هوا تقریبا تاریک شده بود. رفتم کنار پنجره نشستم و به ته مونده رنگ نارنجی آسمون توی افق خیره شدم و از خودم پرسیدم چرا این طوری شدم؟ انگار که هیچ کاری برام اونقدر مهم نیست تا انجامش بدم، هیچ عقیده ای نمی تونه منو راضی کنه، چرا نمی تونم راضی بشم؟ چرا همش حس می کنم یه چیزی اشتباهه یا یه چیزی کمه؟ چی می خوام که خودم نمی فهمم؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها