سلام چیهیرو 

وقتی تصمیم گرفتم یه شخصیت واسه نامه م انتخاب کنم، فقط تو اومدی تو ذهنم. کلی فیلم تو ذهنمه اما تو تاثیرگذارترین شخصیت دوران کودکی من بودی. یادمه وقتی کوچیک بودم و برادرم رفت خدمت سربازی دستگاه دی وی دی و تلویزیونی که تو اتاقش بود موقتا به من رسید و من با ذوق هر هفته یه دی وی دی می خریدم و انقدر نگاه می کردم تا دستگاه هنگ کنه و مادرم نصفه شب با داد مجبورم کنه مشقامو بنویسم. اوایل طرفدار فیلم های باربی بودم و دنیای پرزرق و برقشون. وقتی اسم شهر اشباح رو دیدم فکر کردم فیلم ترسناکی و حسابی ذوق کردم و خریدمت. 

دفعه اولی که فیلمت رو دیدم، ترسیدم. دیدن اون دنیای عجیب غریب خوشگل با اون آدمای ترسناک ناموزون باعث وحشتم شد. ولی بازم جذب شدم و انقدر نگاه کردم تا تونستم ببینم.

دیدم چطور شهر با گناه اون موجودات پر شده بود، دیدم که تنها موندی، دیدم که با مهربونیت چطور به اونها کمک کردی تا دوباره پاک و شاد باشن. برای من یه ایده آل بودی. می خواستم مثل تو بمونم و بجنگم ولی نتونستم. خیلی وقته دارم فرار می کنم. فقط فرار می کنم و جاخالی میدم. من نتونستم بمونم و با تلاشم همه چیز رو درست کنم. خیلی دوست داشتم مثل تو با استعداد و خستگی ناپذیر باشم و جهان اطرافم رو تغییر بدم اما نتونستم. فایده ای هم نداره، با فرار به عقب نمی تونم برگردم به قبل. 

من زمانی که اون قطار از توی آب بیرون اومد و تو توی هزارتو می دویدی محو زیبایی اطرافت شدم. وقتی هاکو کمکت می کرد بهت حسادت کردم و زمانی که موفق شدی از خودم عصبانی شدم.

همیشه توی زندگیم بودی. مدتها خوابت رو می دیدم و هرگز فراموشت نمی کنم. امیدوارم یه روز مثل تو باشم و فرار نکنم.

***

ممنونم از

همدم ماه و

سمیرای عزیزم بابت دعوت به چالش. ببخشید دیر شد :|


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها