از بچگی یکی از بزرگترین آرزوهام این بود که تو شهری زندگی کنم که دائم هوای معتدل و بارونی داشته باشه، بیشتر اوقات بارون بیاد و بقیه وقتا ابری باشه، روزهای آفتابی هم خیلی کم توش پیدا بشه :/ این آرزو بیشتر از اونجایی میاد که از وقتی چشم باز کردم تو اصفهان گرم و خشک زندگی میکردم و زیاد هم مسافرت نرفتم. طبق آرزوهام میشه گفت امروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود. از وقتی چشم باز کردم هوا بارونی بود و حتی با صدای بارون می خوابم، کم و زیاد شد ولی قطع نشد. 

تنها باگ امروز خستگی وحشتناکم بود. صبح به زور بیدار شدم و با خستگی تمام روزم رو گذروندم، کرختی دست و پا و مخصوصا مغز رو داشتم، راستش خسته تر از اونیم که حتی بتونم گوشی دستم بگیرم و تایپ کنم. به تازگی علاوه بر قرص های تقویتی معمول یه قرص دیگه هم به تجویز پزشک می خورم که از عوارضش سستی و ضعف بدنه و علائم افسردگی. فکر نمی کنم اون مشکل کوچیک ارزش مختل شدن کل روزم رو داشته باشه. قبلن شبها یدونه می خوردم که بعد فهمیدم باید نصف صبح و نصف شب بخورم، با این روش کل روزم به فنا رفت :/ با اون مزه حشیش مانندش -_-

روزهایی که اینطور خستگی ها رو دچار میشم، در کمال تعجب فعال تر می شم، کمد کاملا بهم ریختم رو مرتب کردم، ناهار پختم، رفتم خونه برادرم و هفتاد صفحه از کتاب اثر مرکب دارن هاردی رو خوندم. اثر مرکب کتابی بود که چند سالیه از زیر خوندنش در میرم، انگار که با فهمیدن مطالبش یه مسئولیت خاص به گردن من میفته. اما خب بالاخره خود کتاب اومد توی خونمون، از سمت محل کار شوهر خواهرم به عنوان هدیه عید بهشون داده بودن و اونم آورده بود خونمون. تعلل رو جایز ندونستم و قرضش گرفتم. امروز سعی کردم یکم بخونمش. وقتی این دست کتابای موفقیت رو می خونم خط به خط آه می کشم و احساس می کنم تمام زندگیم رو به هدر دادم، من توانایی های خیلی زیادی داشتم که به خاطر بی مسئولیتی و عمل نکردن به قوانین موفقیت اونا رو هدر دادم و زندگیم رو به ورطه ی فساد کشیدم :/ لعنت خدایان بر من باد. واقعا این کتاب ها جواب میدن؟ راستش زمانی که بچه بودم و وقتی که دوستام رمان های مودب پور رو به همدیگه قرض می دادند ولی من از این کتابا می خوندم به حقیقتشون اعتقاد کامل داشتم، به این که هیچ چیز تصادفی نیست و تمام موفقیت ها با سخت کوشی و تلاش بیش از اندازه معمول یا خوابیدن روی تخت و تجسم اهداف و ثروت به دست اومده. اما الان دیگه اون حس رو ندارم، یعنی شاید بخونمشون ولی تو نظرم بیشتر یجور کسب و کار  میاد تا کتابای مفید، انگار که جلوی تبلیغای ماهواره نشسته باشم :/ جدیدا دارم به بی نظمی و تصادفی بودن بیشتر چیزای جهان اعتقاد پیدا می کنم و این باعث می شه نتونم قبول کنم شانس و فرصت ها هیچ اثری توی موفقیت و خوشبختی ما نداره. اشتباه می کنم؟


مشخصات

آخرین جستجو ها